من اگه ده نفر بودم خوب میشد

maxresdefaultفک کنم کسی نباشه که فیلم مینیون ها رو ندیده باشه , همه شون یه مدلن و یکمی از هم فرق دارند و خیلی سخت کوش هستند و دارند برای رسیدن به یه هدفی تلاش می کنند و مهم ترین قسمت ماجرا اینه که همیشه خوشحال هستند و دارند کار میکنند و از اون کاری که می کنند لذت می برند . چون ۱۰ تا هستند ولی دکتر نفاریو از این ده تا اینقدر کپی زده که هیچ وقت کم نمیارن . و نصفشون کار میکنند و نصف دیگشون تفریح میکنند و همشون اصولا دارند یه کار انجام میدند و یه کار که تموم شد میرند سراغ کار دیگه و همیشه خوشحال هستند .

داشتم دنبال لیست مینیون ها میگشتم که این عکس رو پیدا کردم . بقیه پست رو بعد از نگاه کردن به این عکس دنبال کنید . اسکرول کنید تا پایین تا عکس تموم بشه .

minions list

خب چی شد که از مینیون ها اولش براتون نوشتم ؟

در اولین نیگاه همه آدم ها مثل مینیون ها هستند و از صبح تا عصر کار میکنند ولی یکمی که بیشتر به اونها نیگاه میکنی می بینی که بیشتر از ماها دارند کار میکنند ولی مهم ترین قسمت قضیه اینه که در کنار کارشون تفریح و عشق و حال میکنند .

من بین مینیون ها جورج هستم ولی مطمین باشد علایقی که اون داره رو من ندارم :))

از بچگی کار کردم و حدود چهار پنج سال هست که دارم برنامه نویسی میکنم ولی هیچ وقت نشده که فقط برنامه نویسی کنم , از روز اول که کارمو شروع کردم هم داشتم درس میخوندم هم برنامه نویسی میکردم و هم بازاریابی مبکردم و هم دنبال پول مشتری میدویدم و هم داشتم روی استارت آپ های خودم کار میکردم و هم تو یه شرکت دیگه کارمند بودم و هم همایش برگزار میکردم و هم تو انواع همایش ها دنبال نتورکینگ بودم . البته همشون یه جا نمیشد , ولی اصولا دو سه تاش همیشه همزمان بود.

همه میگن تمرکز کن ولی چیزهایی هستند که نمیدونند .

در حقیقت اونا میدونند ولی من نمیدونم چه جوریه که اینجوری میشه .

یه سری سوال ها هست که همیشه تو فکرم هست . همیشه میخوام تمرکز کنم ولی یه سری فکر ها میاد تو سرم که نمیشه . یعنی برای اینکه که بخوام تمرکز کنم و فقط یه کار رو انجام بدم اینقدر مشکل هست کنارش که نمیشه .

مثلا من فقط اگه بخوام کارمند شم چه طوری میشه :

میرم یه شرکت که تو بهترین حالت ۳ میلیون بهم میده , الان من رسیدم به نقطه صفر زندگی و به کسی بدهی ندارم . عین یه کارمند خوب صبح ساعت ۹ پا میشم میرم سر کار عصر ساعت شش میرسم خونه . تو بهترین حالت من از این سه میلیون ۱.۵ میلیون پس انداز میکنم . الان اگه بخوام یه خونه بخرم قیمت یه خونه ۴۵ متری تو نواب در حدود ۱۲۰ میلیون هست با یه ضرب و تقسیم ساده میشه فهمید اگه قیمت خونه ثابت بمونه (زهی خیال باطل . اونم تو ایران و تهران) ۶ سال و ۸ ماه طول میکشه که من با ۱.۵ میلیون پس انداز بتونم خونه بخرم . من چند سالم شده اون موقع ۳۱ سال . از صبح تا شب کار کردم و پولامو جمع کردم که بعد از ۸۰ ماه بتونم یه خونه ۴۵ متری بتونم بخرم .

من اگه بخوام باز شرکتمو راه بندازم :

داری شوخی میکنی؟ باز ۳۰ میلیون بدهی و ۳ سال دوندگی تا اون بدهی تموم شه .

من اگه بخوام فقط روی یکی از استارت آپ هام کار کنم :

بلی , فکر خوبیه تمرکز میکنم روی یکی از استارت آپ هام و صبح و شب کار میکنم تا بتونم موفقش کنم . ولی بعد از یه هفته میمیرم . چون با شکم گشنه نمیشه که استارت آپ زد . 🙁

یه سری سناریو های دیگه هست مثلا اون چیزی که الان دارم انجام میدم . دارم تو یه شرکتی برنامه نویسی میکنم . عصرها هم دارم رو پروژه کار میکنم . شب ها هم روی استارت آپ هام و از ساعت ۲۵ تا ۳۳ میخوابم . آره دارم میبنم که روز ۲۴ ساعته و نمیشه بیشتر از اون کار کرد و حداقل کار انسانی خوابیدن رو انجام داد و بماند که تفریح نیاز هر انسانیه . و این سناریو هم داره حذف میشه چون بعد از یه مدت آدم کم میاره .

تنها راه حل ممکن :

از من ده تا وجود داشته باشه .

اینم که نشدنیه .

دارم رو یه پروژه کار میکنم تا ده تا امیر تولید کنم . الکی مثلا من دکتر نفاریو هستم 😀 گفتم یه حرکت از سرتق بازیهای وایبری رو بیام لااقل بخندین و ذهنتون واشه .

به نظرتون چرا اینجوری شده ؟

همیشه سوالم این بوده چرا به دنیا اومدیم ؟

اومدیم که از صبح تا شب کار کنیم و ازدواج کنیم و بچه دار شیم و بعد بمیریم ؟ اون وقت فرق ما به حیوونا چیه ؟

تو این پست هر چی به ذهنم اومد و نوشتم . در حقیقت داشتم بلند بلند فکر میکردم . شماها چیکار میکنین ؟ شما ها هم زندگیتون اینجوریه ؟

اصلا کسی به این سوال تونسته جواب بده ؟

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بود است مراد وی از این ساختنم
جان که از عالم علوی است یقین می دانم
رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می نهد اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یکدم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
شمس تبریز اگر روی به من بنمایی
والله این قالب مردار به هم در شکنم

خیلی ممنون میشم اگه تونستین به یه سری نتایج و راه حل هایی برای چالش هایی که من باهاش مواجهم برسین به من هم بگین . اگرم از این جور چالش ها ندارین بازم بگین . اگه دارم چرت میگم بازم بگین . اگه شما هم به مشکل من برخورد کردین و مثل من دنبال راه حل هستین بازم بگین .

شمس تبریزی نتونسته به جواب برسه از ما چه انتظاری میره . شایدم همینه . جواب همین بی جوابیه . دنبال جواب دویدنه . خلاصه جوابم اگه دادین مینیونی هم که هستین رو هم بگین . 😉

از امیر حبیب‌زاده

از سال 89 برنامه‌نویسی رو شروع کردم، ساختن رو خیلی دوست دارم. پیگیر بلاک‌چین و غیرمتمرکز سازی هستم.

گفتگو کنید

29 نظر

  1. یه آپشن دیگه هم هست. اینکه بری برای یه استارتاپ کار کنی. یا از کارمندهای اولیه باشی و در کنار حقوق یک کم درصد هم داشته باشی، یا فقط حقوق بگیری.

    این در نهایت به استارتاپ خودت هم کمک میکنه چون برعکس صرفا برنامه نویسی و کارهای پروژه ای کردن که به ندرت با مشتری در تماسی، کار کردن برای یه استارتاپ کوچیک تو رو خیلی با طرز برخورد با مشتری و در کل رشد یک شرکت آشنا میکنه. هم حقوق میگیری و هم کارآموزیه برای مدیریت استارتاپ خودت.

  2. سلام
    مطلب خوبی بود
    می تونم بگم من وقتی ۲۳-۲۴ سالم بودم غریب به ۸۰-۹۰% این فکرای تو دغدغه من هم بود، ولی یه راه حل خوب داره همه اینا، به جای اینکه از الان به خونه ۴۵ متری فکر کنی، به همین الانت فکر کن، منظورم از الان همین الان هست، الان از آبی که میخوری لذت ببر، از لپ تاپ و اینترنتی که داری و خیلی ها آرزوشون رو دارن و ندارن لذت ببر
    از اینکه سالمی و هستی لذت ببر، بقیه اتفاقات رو بسپار به دست کائنات، اکثر مواقع بهترین اتفاقات زمانی میفته که انتظارشو نداری، کاری رو انجام بده که اگه ۴ سال دیگه Ctrl+z بزنی و برگردی به همین سن فعلی دوباره همون کارو انجام بدی و همون راه رو بری
    در لحظه زندگی کن، این لحظه ای که توش هستی بزرگترین نعمتیه که خدا بهت داده، چند ثانیه قبل خاطره شد و چند ثانیه ای هم که قراره بیاد واسش نقشه نکش چون هنوز نیومده و نمی دونی چی به سرت میاد
    البته اینم بگم منظورم این نیست که سطحی نگر باش و آینده نگری نکن، اینایی که گفتم ضد آینده نگری نیستن، امیدوارم تونسته باشم منظورم رو رسونده باشم

  3. کاری که من دارم می‌کنم:

    جدیدا یک سری از فعالیت‌هایم که می‌دانستم در بلندمدت هم بازدهی اقتصادی نخواهد داشت را تعطیل کردم، یکی از فعالیت‌هایی که داره خرجم را در می‌آورد را نگه داشتم و وقتم را به صورت جدی‌تر بر روی چیزی که فکر می‌کنم ارزش وقت گذاشتن دارد به طوری که تا چند سال دیگه وقتی به جواب برسد نیازمند این همه کار و زدن از تفریحات و … ندارد متمرکز کردم، سعیم را می‌کنم که بشود و این حداقل کاری هست که می‌توانم بکنم تا وقتی پیر شدم نگم کاش فلان کار را می‌کردم و الآن آن طور بودم که امیر هست 😀 این طوری بهتر از آن است که تمام وقتت را با ده تا کار پر کنی در حالی که بدانی قرار نیست با اون‌ها به جایی برسی، حداقل سعیم را کردم که راه درست‌تر را بروم…

    در ضمن برای خانه خریدن هم باید یکی از فعالیت‌هایت به سود خیلی بالا برسد یا با درآمد نرمال با استفاده از وام و … اقدام به خرید کنی، من دومیش را انتخاب کردم چون نمی‌توانستم صبر کنم پول‌دار شوم :))

  4. سلام امیر جان.
    مطلب خوبی بود و مشکلیه که اکثر جوونا مخصوصا برنامه نویسا(که تو ایران و خصوصا تبریز اهمیت خیلی کمی بهشون داده میده) باهاش مواجهن.
    من الان یک ماهی که دیگه از شرکتی که توش بودم اومدم بیرون، چون منم مثل شما یه دو دو تا، چهار تا کردم دیدم ارزش وقت تلف کردن رو نداره.
    تصمیم گرفتم برا خودم کارکنم.چند تا آپشن دارم که دارم بررسیشون میکنم.
    ۱ – با پس اندازی که دارم بشینم تو خونه و یک یا چند تا پروژه برا خودم کار کنم
    ۲ – از freelancer پروژه بگیرم و کار کنم. چون درآمد دلاریه چندین برابر اینجا میتونین درآمد داشته باشین، حتی با پروژه های خیلی کوچیک. همین چنر روز پیش برا RTL کردن یه Template خودم ۴۵$ گرفتم که کمتر از ۲ ساعت طول کشید. تقریبا ساعتی ۷۰-۷۵ هزار تومن.
    ۳ – یه پروژه/ایده با زمینه درآمد زایی یا بازدهی بالا پیدا کنین و براش اسپانسر پیدا کنین(یا یه یا چند فرد خاص یا یه شرکت)

    آپشن اولی ریسکش خیلی بالاست و به عنوان آخرین آپشن در نظر گرفتم.
    آپشن دوم رو همین الان دارم روَ کار میکنم.
    آپشن سوم هم برا من وجود داره، با همون شرکتی که توش کار میکردم. اونام به این نتیجه رسیدن که پروژه های کوچیک و ساخت وبسایت آینده ای نداره.

    شما هم روی آپشن ۲و۳ تمرکز کنین. انشالله که موفق و پیروژ باشید.

  5. همین الان که کامنت میذارم امیر نشسته صندلی جلو و به من میگه محمد جواد چرا؟
    جواب من فقط یکی هست امیر.
    چی چرا؟
    به نظر من هر وقت آدم بتونه برای چراهاش یه دونه چرا که نه پیدا کنه،اونموقع یعنی داره درست قدم بر میداره.
    تقریبا این حرفایی که گفتین حرف همه هست.حداقل شما از تک تک کارایی که من انجام میدم با خبری،البته فقط توی برنامه نویسی
    موسیقی و استارت آپ ها و … بماند.
    هر کسی از من بپرسه چرا اینهمه شاخه های متنوع فعالیت من بهش میگم چرا که نه؟و بعدشم کلی دلیل دارم براش.
    تنها دلیلی که ادامه میدم و شکر خدا موفق هم بوده این بوده که دلیل کارام رو میدونستم و هدف هامو متناسب با شرایط انتخاب می کنم.
    من کوچیکتر از اونم که بخوام راه حل بدم به شما امیر جان.
    فقط گفتم که زندگی هممون مثل هم هست.نوع برخوردمون با چالش هاست که آینده رو مشخص می کنه.

  6. اولا که نوشته بسیار خوبی بود و یکی از هزاران نکته ریز و از مشکلاتی که کارآفرین ها و کسانی که میخوان استارت آپی برای خودشون راه بندازن رو هدف قرار دادی. عالی بود و حتما باز هم بنویسید.
    تجربه شما که بیشتره و جسارت نباشه 🙂 ولی به نظرم میرسه راه خوب اینه که یک برنامه ریزی بلند مدت روی یک ایده یا استارت آپ درآمد زا داشته باشی (بعضی از ایده ها ذاتشون به شکلی است که روی بلند مدت و کم کم کار کردن بهتر جواب می دهند) و همزمان یادگیری طولانی مدت خودتون رو هم فقط روی یک جنبه خاص متمرکز کنید. به این شکل بعد از مدتی بحث خلاقیت، نوآوری و حتی پژوهش یا در بهترین حالت هم دستیابی به تکنولوژی انحصاری برای شما پیش میاد (که همین مسئله روی هیچ استارت آپی در ایران فعلا کار نمی شه و نخواهد شد در حالی که یک کلید موفقیته). در کنار این موارد فعلا یا به رشد استارت آپ دیگری کمک کنید (اینطوری می توانید صاحب بخشی از سهام و سود نهایی هم شوید) و یا در یک شرکت با آتوریتی بالا موقتا به کار بپردازید که محاسن خودش رو داره.
    البته تا جایی که شما را می شناسم فرد موفقی هستید و نیازی به راه حل های فوق فکر کنم نباشه. یه جمله هست میگه آدمی که هدفی خاصی داشته باشه و در جهت حل اون حرکت کنه حتما موفق میشه 😀

  7. آی گفتی.
    ولی آدم اگه بخواد به این چیزا فکر کنه همه اعصابش به هم میریزه، هم ناامید میشه و اینکه همین کار الانشم نمیتونه درست انجام بده. ولی وقتی اولویت‌بندی کنه کاراشو حتمن میتونه به ترتیب به اکثرشون برسه. منم با اونی که بهت می‌گه تمرکز کن موافقم ولی قبلش اولویت بندی کن کاراتو.
    .
    .
    .
    ولی خدایی حرف زدن راحته ولی عمل کردن نه.

  8. با اینکه مدت کمی هستش و اون هم از طریق دنیای شیرین اینترنت باامیر آشنا شدم به خودم جرات میدم یه کمی حرف بزنم!
    از تیپ آدم های مثل امیر خیلی دیدم. آدم هایی که اگه مسئله ی مالی ذهنشون رو درگیر نکنه کارهای بزرگی می تونن انجام بدن.
    خلاصه کلام: همیشه از بقیه نظر بگیر اما تصمیم ها رو خودت بگیر چون فقط خودتی که از زندگی و دل خودت خبر داری. شکست خیلی سنگینه اما شاید دفعه ی دومی در کار نباشه.
    این دغدغه ها رو همه دارن اما افراد کمی از پسش بر میان، سعی کن جز همون ها باشی 🙂
    پ.ن: اگه جایی از حرفام گنده گویی بود به بزرگی خودتون ببخشید.

    1. محمدرضا جان هدفم همینه که نظر بقیه و کارهایی که میکنن رو بدونم و خودم تصمیم بگیرم . ممنونم .

  9. امیر جان بحث خوبیه کاری که من کردم از شرکتی که پول خوبی هم می داد اومدم بیرون دو سال کمتر درمیارم به جاش میشینم کارای اینده دار می کنم یعنی به جای اینکه زودتر ماشین و خونه بگیرم زودتر بیزینسم رو را میندازم که هم مفید تر باشم و هم وضع ده سال اینده ام بهتر از وضع الانم باشه

  10. بزار کنار اینها رو بیا مثل من کارمند شو. یه پروژه هم بگیر دستت برو جلو. از کارهایی که بلدی استفاده کن. نه اینکه بخواهی دوباره یه استارتاپ بزرگ بزنی. یه پروژه متوسط و قوی که بتونی کارهاشو بکنی خودت

  11. خیلی عالی . من هنوزم هم نتونستم جوابی پیدا کنم اما واسه باوری که دارم برنامه روزانه ام رو پر میکنم ، اینکه اگه بخوای از لحاظ مالی به جای برسی که می خوای ، باید هزینه ای متحمل بشی —> پول دارها با پول و ماها با هزینه کردن زمان و استعدادهای مون.

  12. سلام.
    من امروز مطالب وبلاگت رو خوندم که خیلی عالی بود.
    از حساب کتابی که تو این مطلب داشتی به نظرم الان یعنی سال ۹۴ باید ۲۵ ساله باشی. من ۳۱ سالمه.
    سنت خیلی خوب و مناسبه و تجربیاتت زیاد. اینطور که از تجربیاتت گفته بودی فکر کردم ۳۰ به بالا باید باشی. پس خیلی نگران و شتاب زده نباش. هنوز فرصت هست . من خودم هم هنوز واسه خودم امیدوارم. 🙂

    همونطور که بقیه دوستان گفتن این سئوالا و ابهاما واسه اکثر افراد هست و من فکر میکنم اصلا از جنس مسائلی نیست که بخوای یه موقع به جوابی برسی. در بهترین حالت میشه باهاشون کنار اومد و فقط هر از چندگاهی به یادشون افتاد و دپرس شد!

    ولی در مورد اینکه آدم باید ۱۰ تا از خودش بسازه. متوجهم. من خودم که تو کار برنامه نویسی هستم، با این همه تکنولوژی جدید و .. میگم من کی باید کار کنم، کی باید این ها رو مطالعه کنم، کی باید وقت بذارم روشون مسلط شم… زندگی هم فرض کنیم نخواستم داشته باشم.

    فقط یه نکته ای میمونه. من وقتی کتابای برنامه نویسی که نویسنده های خارجی تالیف می کنن میخونم، می بینم اولش خودشون رو معرفی کردن: طرف تو یه شرکت معتبر کار میکنه، کتاب می نویسه، به طور فعال وبلاگ نویسی میکنه و تازه از توی فهرست تقدیمی هاش معلومه زن و بچه هم داره. واقعا واسم سوال میشه چطور می تونه به همه اینا برسه. البته بعضیاشون که میگن واسه فان! موسیقی هم کار میکنن مثلا.

    من تو این سالها به این نتیجه رسیدم که بیشتر مسائل تو زندگی رو نمیشه یه نفره پیش برد. یعنی اگه مثلا شما تو یه شرکت قوی با ادمای قوی کار کنی ( حالا تو هر زمینه ای) سرعت رشد و یادگیریت خیلی بالاتر میره نسبت به زمانیکه خودت بخوای همه چی رو یاد بگیری. چون حتما دیدی که من ممکنه برای مسلط شدن و رفع مشکلات یه تکنولوژی ۶ ماه وقت بذارم و فوت و فنش رو یاد بگیرم، ولی وقتی میخوام به کسی انتقال بدم، اگه طرف زرنگ باشه شاید تو یه هفته کارش راه بیفته.
    بنابراین الان که تهران و تو یه محیط بازتر هستی سعی کن بیشتر به فکر یاد گرفتن باشی، حالا تو هر زمینه ای که میخوای در ادامه بهش بپردازی. چه کار فنی، چه استارتاپ، چه بازاریابی..واقعا خیلی فرق میکنه آدم با چه کسایی در ارتباط باشه. اگه ۴ تا مورد برای یاد گرفتن باشه، ۲ تا شو شما بری دنبالش، ۲ تا شو همکارت، به هم دیگه که انتقال بدین میشه ۴ مورد. خیلی فرق میکنه.

    جسارتا خواستم بگم شاید سختی هایی که کشیدی خیلیاش به خاطر همین بود که قبلش جایی و با کسایی کار نکردی که خیلی چیزها رو یاد بگیری و طبیعتا اونها رو با هزینه سنگین یاد گرفتی. البته خب، تجربه اش واست موند.

    نکته آخر اینکه تا سنت خیلی بالا نرفته و درگیر زندگی مشترک نشدی(اگه نشده باشی) یه مواردی هست که به نظرم هر طور هست پیگیر باش. مهم ترینش به نظرم تسلط به زبان انگلیسیه. شاید یه زمانی لازم شد مهاجرت به خارج کنی. شاید یه زمانی درها! باز شد شرکت های خارجی وارد شدن و…

    ببخش که خیلی طولانی شد.

    1. سلام
      مرسی از کامنت خوبتون . آره به فکر زبان انگلیسی هستم و الانم تو همون شرکتی که میگفتی افراد قوی باشند دارم کار میکنم . 😉

  13. اقای حبیب زاده من هم سال هاست که دارم فکر می کنم اگر ۱۰ تا من بودم چه می شد….

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *