تجربه هفتم-مهاجرت

این فعلا تجربه آخری هست که از سری تجربه های داستانی براتون مینویسم . یعنی از سال ۸۹ تا الان واستون نوشتم و الان که این پست رو مینویسم آخرین تجربمم از سری پستهام هست .

من به تقدیر اعتقاد ندارم.

مورفیس: تو به تقدیر اعتقاد داری؟نیو: نه ، چون نمیخوام فکر کنم زندگیم دست خودم نیست.” The Matrix “

تجربه ششم – جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته .

تجریه قبلی بیشتر در مورد انتخاب شریک و تیم بود . اواخر سال ۹۱ یه پیشنهاد کاری داشتم و چون در وضعیت بدی بودم ، مجبور شدم برم اونجا کار کنم وقتی اونجا رفتم بهنام و حسینم بردم اونجا . شرکت خودمون رو هم فقط دو تا بازاریابمون داشتند میگردوندند . خب معلوم بود که هیچ …

تجربه پنجم – شریک, تیم, دوست

تجربه قیلی بیشتر در مورد تغییراتی که در مورد نحوه فعالیت انجام دادیم بود. سال ۹۱ شروع شد . سالی که ناامیدی توش زیاد به چشم دیده میشد . روزهای اول سال گذشت . من و دامون یعنی شریکم به دلایلی همچون بی پولی , نبود برنامه برای آینده و انواع و اقسام بدهی ها …

چند نکته که باید در هنگام ساختن صف بدانید

صف queue از مواردی هست که در برنامه نویسی خیلی مورد استفاده قرار میگیره , مثلا از موارد مورد استفاده صف میشه در ارسال ایمیل ، سیستم زمانبندی و اجرای یک مورد خاص ، یا ارسال sms در صورتی که تعداد بالا باشد و نمی خوایم کاربر رو منتظر نگه داریم اشاره کرد. کلا مواقعی که میخوایم کاری …

تجربه چهارم – تغییر خوب است.

در اینجا بودیم که سال ۸۹ تموم شد به تعدادی مشتری رسیدیم ولی این جوابگوی هزینه ها نبود . پست قبل اولین تغییر که فکر کردیم باید انجام بدیم تغییر ظاهر سایت پنل و رسمی تر کردن کار بود که این یه تغییر خوب بود.

تجربه سوم-همه می توانند بازاریاب شوند.

  در ادامه پست قبل به اینجا میرسیم که حالا ۲۰ میلیون که هزینه کردیم رو چه جوری جبرانش کنیم. یعنی چه جوری پول در بیاریم . حدود بیست تا مشتری گیر آورده بودیم که خیلیاشون از آشنا ها بودند و حتی پول هم نداده بودند یا تخفیف بالایی داده بودیم , روزها همینجوری می …

تجربه دوم – اول درآمد بعدا هزینه

ما ایده داشتیم و به اینجا رسیدیم که شرکت داشتیم. جونم براتون بگه که تو تاریخ ۱۳۸۹/۰۵/۱۶ به مدیر عاملی دامون طاهری و ریاست هیات مدیره بنده حقیر شرکتمون به ثبت رسید. ولی هییت مدیره کجاست منم و دامون . خب چی میشه هرچه کمتر بهتر. حالا وقتشه بفروشیم . ولی دوتایی به این فکر …

تجربه اول – ما کارمون رو با یه ایده شروع کردیم.

سال ۸۹ بود, البته دقیق تر بگم اردیبهشتش هم بود ,  من بودم و دامون طاهری,  یه چند ماهی از یاد گرفتن PHP ما نگذشته بود که دامون زنگ زد امیر یه پروژه گرفتم . منم گفتم ایول بریم سراغش . یه قیمت دادیم حدود ۷ میلیون و چون تو تبریز بودیم و این عدد …